به خاطر تو

بالاخره هم قد شدیم ...


خدا میداند که چه چیزهایی را زیر پایم گذاشتم ...!!!

.

.

.

.

.

اینو از طرف یه دوست نوشتم

نظرات 9 + ارسال نظر
شایان سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 23:27 http://www-an.blogsky.com

قشنگ بود :دی
راستی یه چیز وبلاگت خرابه :دی نمیگم چیه :دی

مرسی چشات قشنگ میبینه
اقا ممد برسی میکنه

e2/ebi چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 16:06 http://www.e2khodam.blogsky.com

سلام ممی سلام علی جان راستی ممی اینکه دوست داری مثل حسین بشی من و تو که تجربش کردیم یادت رفت اون شبهای مجردی هر شب تا صبح روزها هم تا شب فقط فیلم تکراری ((( فیلم های سینما قدس اون هم فقط سکانس یک ظهر اونم انتهای خیابان هشتم اونم صندلیای ...))) یا اون موقعی که بستنی میگرفتیم بدبختیمون موقعی بود که یا شار وایمکس تموم میشد یا سیدی خش داشت یا بستنی میوه ای نبود تو بدت میومد یا شکتلاتی نبود من بدم میومدتازه فیلم تکراریها رو با زوغ نگاه میکردیم یادش بخیر وقتی آب توی پارچ اونقدر موند تا جلبک زد . آقا من باز حوس همون بستنی مخصوص که با لبها بازی میکرد میخوام همون که هر شب بعد از کلی عشق و حال ساعت چهار صبح برمیگشتیم اونم با چه وضعی ولم ( صدای ) ماشین تا ته ته اونم آقایون همه بالا تنه ها از شیشه ماشین بیرون منم که با ماشین لایی بکش , سر پل طبق معمول همون موزیک همیشگی قشنگ وسط پل می ایسادیم پیاده میشدیم تو اون شلوغی جلو همه بزن بکوب من اون بستنی رو میخوردم مثل این میموند که دارم ل.. میگیرم روم به دیوار آدم یه حالی میشد آخه واقعا با لبها بازی میکرد چون واقعا خوشمزه بود اونقدر که با قاشق نمیخوردم فکرش رو بکن . , به ممد گفتم چه حالی میشم اصلا حالی به حالی میشدم بازم دوست دارم الان دوست دارم یعنی حوس کردم مخصوصا حالا که روزه هم هستم چه روزهای خوبی بود بزرگترین دلواپسی این بود که کی بره صبحونه آماده کنه وای حالا که آماده شد کی بخوره کی حوصله جویدن لغمه داره اصلا نگرانه جمع کردنش نبودبم چون قرار نبود جمع بشه روی ظرفها اسکی میرفتیم همه چی رو هم زود پیدا میکردیم برعکس موقعی که خونه مرتب بود , آهان راستی سوسکها که روی هم شنا میکردن یا ( اون صدا رو یادته ممد که از پشت کابینت آشپزخونه میومد اون روز باز هم من و تو بودیم که باید میرفتیم شکار , آره موش به گندگیه گربه , اما باز یادش بخیر ...

من ممد نیستم

نفس چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 16:41 http://princess91.blogsky.com/

نمیدونم چرا از هم قدی متنفرم
حداقل یکی باید بلندتر باشه
حالا این هم قدی از چه لحاظ؟
ایهام داره

فکر کنم یه بار دیگه بخونیش متوجه میشی

سارا پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 05:09 http://sarakindly.blogfa.com

به بهقد بلند شدی؟؟؟
میگما
اون دوستمون چقد حال داشته نظر گذاشته بعد اونوقت تو چقد حال داری میخونی

قد بلند بودم
باید بخونم دیگه ...
بعد از عمری خان دایی کامنت گذاشته واسمون

شایان پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 11:37 http://www-an.blogsky.com

اِ به خدا دیروز خراب بود :دی
درست شد :دی

چشمات خراب میدید

نفس پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 15:14 http://princess91.blogsky.com/

متوجه شده بودم
و اما نفس در انتظار جواب آقا ممد
دو روز گذشت....
آقا ممد کجایید؟
آقا علی بی زحمت شما به آقا ممد بگید بیاد اینو ج بده
دستتون درد نکنه

اومدم تو کامنتاتون توضیح دادم

niloofar پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 18:24 http://lahze-kaghazi.blogsky.com

نکن خدا رو خوش نمیات!
مگه شما قدت از یارو کوچیکتر بوده؟
خب بگو ببینم چیا زیر پات گذاشتی ؟

بگم؟؟

شایان پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 18:37 http://www-an.blogsky.com

مرسی :دی

خواهش

رهگذر یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 12:42 http://bientehaa.blogsky.com

به خاطر خودم
بالاخره هم قد شدیم....
خدا میداند چه چیزهایی را ماهرانه از زیر پایت کشیدم تا بی آنکه حتی لغزشی احساس کنی خودت را در کنارم دیدی و لبخند زدی.

شما قشنگ ترشو گفتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد