بالاخره هم قد شدیم ...
خدا میداند که چه چیزهایی را زیر پایم گذاشتم ...!!!
.
.
.
.
.
اینو از طرف یه دوست نوشتم
بعضی وقتا به داش کوچیکم حسودیم میشه
دوست دارم جای اون باشم
یه کارتون تکراریو که هزار بار دیدم
بذارم
بعد با همه صحنه هاش که از حفظم
بشینم از ته دل بخندم
هروقتم گفت م بدبخت شدم
یا بستنیم آب شده
یا یکی از سی دیام خش داره
موندم من شبیه آدما نیستم
یا آدما شبیه من
اذیتم میکنه نفهمیدنش
که کدوم درسته آیا؟
بعضی وقتا کم میارم مث الان
+خواب
سر شب گوشی رو گذاشتم کنار رفتم نشستم تو پذیرایی در جوار خانواده
من : نه ...
زمان است که در آن سر میز با ما غمار بازی میکند و تمام برگها را در دست دارد
باید برگهای برنده زندگی را . برگهای برنده زندگیمان را حدس بزنیم .
+اینا شعاری بود بیشتر/ واقعیتش بیخیال
ولی من میبرمش
+19هم تموم شد رفتم تو20
+تولدم مبارک(:
-فردا نیستم جلو جلو به خودم تبریک گفتم
):
از زیر سنگ هم شده پیدایم کن
دارم کم کم این فیلم را باور می کنم
و این سیاهی لشکرِعظیم را
عجیب خوب بازی میکنند
درخیابان ها
کافه ها
کوچه ها
هی جا عوض میکنند
و
همین که سربرگردانم
صحنه ی بعدی را آماده کرده اند.
ادامه مطلب ...از در اومد با ذوق واسم تعریف میکرد
اون: ممَ مسجد آپشکونه داره
ولی اونجا شلوگه نمیتونی شَبت بخوری
باید بشینی خوب باشی شَبت میارن
من : دیگه چی
عمو سیبیلو دیونس اصن
من : چرا؟
اون : آخه داد میزنه مامان امین گریه میکنه
من : خنده
اون درازکشیده: ممَ شَبت زیاد خوردم شمکم درد میکنه
من باخنده : پاشو برو دسشویی
اون درحال رفتن : مسجد خوبه دشویی داره
خودم رفتم زیداد داره
+اون
تو رسول ِ خدای ِ غمی ... ،
پیغمبر تر از تو نبود ... ،
به معجزه ی ِ رفتن ...
پی ِ غم بُردی ام ...