نمیــــ دانم
نمیــــ دانم

نمیــــ دانم

گاوخونی

 

 

 

 

راوی  : بابا ! راس میگن که مادر از دست تو دق کرد و مُرد ؟ 


پدر  : نه . من از دست مادرت دق کردم . 


راوی : ولی وقتی که تو مُردی مادرم زنده نبود  

.
پدر : زنده نبود ، ولی من هر شب خوابشو می‌دیدم .
 

روای : منم هر شب خواب تو رو می‌بینم . 


پدر : پس بپا دق نکنی 

  

 

پ ن : هم کتابشو خوندم هم فیلمشو دیدم  

کتابشوبیشتر دوس دارم حرف نداره     

اصلا جعفر مدرس مدرس صادقی   

حرف نداره  

گاوخونی:برنده جایزه بیست سال ادبیات داستانی

نظرات 1 + ارسال نظر
طـ ـودی شنبه 3 تیر 1391 ساعت 16:31

من که نه خوندمش و نه دیدمش!!
یه هفته کم بودما، چقد آپ شده اینجا!

آره دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد