نمیــــ دانم
نمیــــ دانم

نمیــــ دانم

بی خوابی

خوابم نمی برد 

صبح می شود

دوباره خوابم نمی برد 

شب می شود

تمام روزهایم! 

 

 

                                                (نمیدونم از کی)

زندگی با ما راه بیا

 

زندگی جا‌‌‌ن؛ عزیزم  

اگه افتخارمیدی یکم با ماراه بیا!!!! 

خواهش کردم!!!

عمه ی عطار

 

 

چندوقت پیش دوستم تعریف می کرد که برادرزاه ی دبستانیش هیجان زده از مدرسه به خانه میات میگه که سر صف اعلام کردن که هر کی که بهترین تحقیق راجع به زندگی عمه‌ی عطار بکند و تا پایان هفته به مدرسه بدهد جایزه تعلق می گیرد.همه خانواده به اصرار برادرزاده به تکاپو افتادند تا راجع به عمه‌ی عطار تحقیق کنند اما دریغ از یک خط که در مورد خانواده پدری عطار در کتابها نوشته شده باشد و معلوم نبود آیا عطار عمه هم داشته است یا نه؟ به هر کسی که دستی در ادبیات داشت رو انداختند و همه متعجب بودند که این دیگر چه جور مسابقه ای است؟ باز اگر راجع به خود عطار بود یک حرفی اما عمه عطار؟! خلاصه آخر هفته مادر بچه تصمیم می گیرد به مدرسه برود و با مسئولین آن صحبت کند که این چه بساطی است که راه انداخته اند و تحقیق محال از بچه ها خواسته اند. فکر می کنید چه جوابی به وی داده اند؟ مدیر مدرسه پاسخ می دهد: که اصلا موضوع این مسابقه تحقیق در مورد زندگی "عمه ی عطار" نبوده بلکه تحقیق در مورد زندگی "ائمه اطهار"بوده است

مگسی را کشتم

مگسی را کشتم


نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است


و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است


طفل معصوم به دور سر من می چرخید


به خیالش قندم


یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم


ای دو صد نور به قبرش بارد


مگس خوبی بود


من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد


مگسی را کشتم


   حسین پناهی

 

عجب!!!

همه میخواهند به بهشت بروند

ولی

هیچکس نمیخواهد بمیرد!!

 

 

 

 

فعلا این سمت راستیه زندگی منه  

 

 

 

 

 

سختههههههههههه

شغل: بیکار

 

 اینجوریشو دیگه ندیده بودم 

ازاین به بعد میخوای بری خواستگاری میپرسن کارت چیه با افتخار بگو بیکارم خانمو هم نمیذارم بره سرکار بیکارمیشه میشینیم خونه حقوق بیکاریو یارانم که هست ایووووووووووووووووووووووول 

 

 

باورندارید اینم مرجعش برید ببینید

    http://www.asriran.com/fa/news/189990%

بی ویرگول محض دل رفیق ...

می پرسد : روبراهی ؟ 

( هم رفیق است و هم میهمان ) 

و من که روبر ، آهم 

محض دل رفیق ویرگول را برمی دارم 

و می گویم : اوهوم روبراهم ... 

 

 

  

(دانه های ریزحرف)

برای دیدن درسایز بزرگ وخواندن مطلب بر روی لینک زیر کلیک کنید 

http://www.armin8651.gigfa.com/images/yekshanbeh-4-1319186975.jpg


فقر

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...
دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد . . .